امروز
باسمه تعالی
برای برادر،
دوست و همکارم دکتر سعید کاظمی آشتیانی
دیدار ماند
به قیامت
دکتر محمد کمالی
kamali@mkamali.com
هنوز
داغ از دست دادن یکی از دوستان و یاران صمیمی – مرحوم دکتر عبدالرضا
چولائی – برایمان تازه است که داغ بزرگتری جانمان را به آتش کشید.
ناباورانه خبر عارضه قلبی و بدنبال آن درگذشت سعید ، دوست و یار 27
ساله خود را شنیدم. هنوز هم علیرغم آنکه به چشمان خود دیدم که او را در
آرامگاه ابدیش گذاشتند ، رفتنش را باور ندارم. چگونه آن همه جوشش و
حرکت و آن روح پر تلاش می تواند ما را گذاشته و خود برود. نه باور
کردنی نیست ... با سعید از سال 58 به هنگامی که وارد دانشکده توانبخشی
شد آشنا شدم و از آن زمان تا کنون دوستانی نزدیک بودیم که هرچند گاهی
مسئولیت های اجرایی هر دو باعث میشد که با فاصله همدیگر را ببینیم اما
به هر شکل دوستی مان از چنان قوتی برخوردار بود که همیشه دیگران از آن
به نیکوئی یاد می کردند و یا بدان مثال می زدند . سعید یکپارچه شورو
تلاش بود و این را از همان روزهای ورود به دانشکده نشان داد . با روحیه
قوی و اعتماد به نفس خوبی که داشت به سرعت در میان دانشجویان نمایان شد
و عضو موثری برای نهادهای دانشجویی شد. بعد از جریانات انقلاب فرهنگی و
شروع بکار مجدد دانشگاهها در کنار هم جهاد دانشگاهی گروه پزشکی را راه
اندازی کردیم که بعد از تشکیل وزارت بهداشت و دانشگاه علوم پزشکی ایران
به جهاد علوم پزشکی ایران تغییر نام داد و سعید از سال 1371 عهده دار
مسئولیت آن شد تا همین دیروز... سعید آنچنان پرشور بود که در دوران جنگ
که عمدتا همزمان با دوره دانشجوئی او بود ، گوش به زنگ فراخوان نیروهای
پزشکی بود و با کوچکترین اعلام به عنوان اولین نفر اعلام آمادگی نموده
و دیگران را نیز رهبری می کرد.... در همان سالها به راه اندازی کلینیک
های متعدد برای ارائه خدمات درمانی و توانبخشی پرداخت . در سالهایی که
بهداشت و درمان در جزیره کیش تنها به یک درمانگاه خلاصه میشد سعید و
دوستان با قبول مسئولیت راه اندازی بیمارستان را پذیرفتند و بهبود شاخص
های بهداشتی در آن زمان را فراهم نمودند. پایه گذاری موسسه رویان و
تبدیل آن به بزرگتری پژوهشکده علوم ناباروری در ایران از بزرگترین
دستاوردهای زندگی کوتاه اوست که در همین پژوهشکده است که سلولهای
بنیادی برای اولین بار تولید می شوند و دستاوردی مهم در حوزه علوم
پزشکی کشور به انجام میرسد. من از نزدیک شاهد بودم که اگر حمایت و
پیگیری او نبود این کار به سرانجام نمی رسید و هرچه در این زمینه در
کشور ارئه شود بدنبال آن کار پایه ای است که در رویان انجام شد.... در
سالهای اخیر طراحی و راه اندازی مرکز مطالعات رشد و سلامت کودک از دیگر
اقدامات مهم او ست که نشانگر دید وسیع او در این حیطه است و هر چند در
ابتدا این مرکز برا ی رسیدگی به وضعیت کودکان حاصل از روشهای کمکی در
موسسه رویان مدنظر بود اما به سرعت به مرکزی کشوری که به وضعیت کودکان
کشور رسیدگی کند بدل شد... جشنواره و جایزه بین المللی رویان در حیطه
ناباروری را باید در نوع خود در کشور بی نظیر بنامیم. امسال ششمین دوره
آن برگزار شد که برای جامعه علمی کشور سربلندی و افتخار به همراه داشته
است... جشنواره سلامت خانواده هم از جمله کارهای مهم است که امسال
دومین دوره آن برگزار می شود و طراح اصلی آن را باز هم باید سعید
بدانیم... کارهای سعید در این دوران کوتاه آنقدر زیاد است که با این
وقت و محدودیت نوشتن امکان ارائه همه آنها نیست . امید که بتوان در
ویژه نامه ای همه آنها را بیان کنیم.
سعید فردی منزوی و گوشه گیر نبود. علاقه او به جمع
دوستان شاید قابل وصف نباشد از هر فرصتی برای نشستن دوستان دور هم
استفاده میکرد و معمولا به محور همه بحثها تبدیل می شد. همه ما از این
نشست ها خاطرات خوشی بیاد داریم .علاقه و عشق سعید به قرآن وافر و تمام
نشدنی بود. همیشه در خودرو تعدادی نوار قران داشت و در برگزاری مراسم
مسابقات قران دانشجویی آنچنان دقت و وسواس داشت که در ایام نزدیک به
برگزاری کمترین میزان استراحت را داشت. خاطرات سفرها و برنامه های
مختلفی که با هم داشتیم هیچگاه از ذهنم بیرون نمی رود.
اینک سعید در میان خانواده و دوستانش نیست و تنها کاری
که به ذهنم رسید میتوانم انجام دهم این است که شمه ای از ویژگی های او
را بنویسم ، در مورد برادری که در اوج شکوفائی و آن زمان که می توانست
بهره های بیشتری - به جامعه ای که حاضر به همه گونه فداکاری برای آن
بود – برساند ، از میان ما پر کشید. گویا وقایع آن زمان رخ می دهند که
تو انتظار آن را نداری و این مسلما رمزی دارد که جز خداوند کسی بر آن
آگاهی ندارد و بدین گونه پرونده دنیائی یکی دیگر از دوستان و به تعبیری
دیگر یکی از بچه های دانشکده توانبخشی بسته شد. رفیقی که همیشه سعی
داشت تا دوست بماند و دوستی کند. از آخرین دیدارمان دو هفته می گذرد و
امروز با چشمانی اشکبار وداعی کردیم که دیدار دیگر ماند به قیامت....