سلام به
همه ي شما كه محبوبه را ياري كرديد .
محبوبه حالا در خواب و خيال من زندگي مي كند . تخت كوچكش در گوشه ي بخش آي.
سي. يو بيمارستان مفيد خاليست . تن نحيفش از همه ي رنج ها رها شده و حتما
در عالم بالا به خوشبختي گم شده اش رسيده است .
محبوبه خيلي زود جايي در گوشه ي قلبم باز كرد . هر بار كه به ديدنش رفتم با
اينكه صدايي براي حرف زدن از ناي مجروحش در نمي آمد ، با تكان لبها و با
فشردن دست كوچكش روي دستم التماس مي كرد : (( تو رو خدا نگذار بميرم !))
طوري كه انگار، كليد همه ي درهاي بسته اش دست من بود . آنقدر تشنه ي زندگي
بود كه هنوز باور نكرده ام اينقدر آرام و بي صدا، تن به مرگ سپرده و به
رفتن رضايت داده است .
محبوبه ديگر در ميان ما نيست . سه شنبه ي گذشته با روزهاي ديگرش خيلي تفاوت
داشت . از خواب بيدار شد . يك ليوان شير خورد . بر عكس هر روز خيلي آرام
بود .ديگر بي قراري نمي كرد . روزهاي قبل ، تا كمي حالش رو به وخامت مي رفت
، به پزشكان و پرستاران التماس مي كرد كه نگذارند بميرد . اما آن روز سه
شنبه ، ديگر از آنهمه تقلا خبري نبود . مثل كودكي كه بخواهد به خواب عميقي
فرو رود ، آرام چشمهايش را بست و رفت . تلاش چند ساعته پزشكان براي
بازگرداندنش فايده نداشت . محبوبه خسته شده بود . از اينهمه انتظار براي
اينكه فرجي شود و پايش به پاريس برسد . از آنهمه درد و زحمت كه با تن لاغر
و ضعيف ، تحمل مي كرد ، از آنهمه التماس ، از آنهمه اميدواري كسالت بار ،
از آمد و رفت يكنواخت روزهاي پر از درد و بيقراري خسته بود .
محبوبه رفت . اما حس عجيب و ناگفتني در دل من ، و حتما در دل شما ، به جا
گذاشت . انگار بار سنگين وظيفه اي ناتمام ، روي دوشم سنگيني مي كند ، به
خاطر همه ي لحظه هايي كه محبوبه ي كوچك ، روي تخت بيمارستان درد كشيد و من
در زندگي روزانه ام غرق بودم احساس گناه مي كنم . نمي دانم چرا تلاشها شتاب
لازم را نمي گرفت . هر در تازه اي كه به روي كار بسته اش باز مي شد در
ابتداي كار موج تازه اي از شور و اميد در دل ما مي انداخت كه محبوبه به
زودي راهي فرانسه مي شود ، اما بعد از مدت كوتاهي همه چيز باز به هم گره مي
خورد و اين كندي كار بود كه باز بر همه چيز مستولي مي شد .
پنجشنبه ي گذشته بعد از شنيدن خبر فوت محبوبه ، راهي رشت شدم . روستايي به
نام (( سنگر )) كه تن خسته محبوبه را در خاك حاصلخيزش جاي داده است .
روستاي بي امكانات ، خيلي دور از شهر بود . باران سيل آسا مي باريد و همه
جا را در سكوت مرگباري فرو برده بود . خانه ي محبوبه محقرتر از آن بود كه
فكرش را مي كردم . مادرش با لباس سياه به استقبالم آمد . پيشتر او را در
لباس آبي پرسنل بيمارستان مفيد ديده بودم . سياهي لباسش قابل تحمل نبود .
مادر محبوبه از دخترش گفت . از همه ي اميد ها و انتظارها و آرزوها و رنج
هايش . گفت بنويس محبوبه از مرگ بيزار بود . با تمام كوچكي اش ، شب كه مي
خواست روي تخت جابجا شود ، لوله اي را كه از گردنش داخل كرده بودند ، با
دست مي گرفت ، نكند لوله در بيايد و او بميرد . گفت بنويس : محبوبه براي
زنده ماندن همه را التماس مي كرد . حالا او مرده . اما مي خواهم اسم دخترم
هميشه زنده بماند . براي همين تصميم دارم مؤسسه اي براي حمايت از بيماران
سي اف داير كنم .
مادر محبوبه از مردم خيلي ممنون و راضي بود . مي گفت اگر اين مردم نبودند
محبوبه خيلي زودتر از اينها مرده بود اما همه اميدش ، همين بود كه مردم نمي
گذارند او بميرد . مادرش گفت كه در اسرع وقت به تهران مي آيد تا همه ي
پولهايي را كه نيكوكاران به حساب محبوبه ريخته اند ، به آنها برگرداند اما
اگر عده اي مايل باشند تا نام محبوبه كوچك براي هميشه زنده بماند ، مي
توانند پول خود را براي كمك به تأسيس بنياد حمايت از بيماران سي اف اهدا
كنند تا داستان زندگي او ، به مرگي بي فايده و بي نتيجه تمام نشود و محبوبه
براي هميشه ، در متن زندگي هايي كه به ديگران مي بخشيم ، زنده بماند .
محبوبه رفت . اي كاش كمي بيشتر دوام مي آورد . كار اعزام به فرانسه در
آخرين مراحل بود . مادر ساك سفر را هم بسته بود. بليت هواپيما هم تهيه شده
بود . اي كاش كمي بيشتر مي ماند . يا نه ، اي كاش ما زودتر شروع كرده
بوديم.
حالا احساس مي كنم تا وقتي كه محبوبه روي تخت بيمارستان بود خواب همه ي آن
شبها هم بر ما حرام بوده است .
هر چه بود تمام شد ، محبوبه هم تمام شد اما داستان او و داستان رنج بي
پايانش كه هنوز در تن نحيف صدها و هزارها محبوبه ي ديگر جريان دارد تمام
نشده است .
اداي وظيفه ي ما ، هر چند در مورد محبوبه ، به پايان نرسيد ، اما بايد كه
اين سررشته ي نيمه كاره را به سرنوشت نامعلوم محبوبه هاي ديگر پيوند بزنيم
تا دين خود را هم به آن دخترك چشم انتظار ادا كرده باشيم ، و هم به باقي
كساني كه دست كم بخشي از آرزوهايشان به دست ما محقق مي شود .
خداحافظ محبوبه ي كوچك و دردكشيده
گزارش از نگين حسيني ـ روزنامه ي اطلاعات ـ يكشنبه 18 خرداد